
تو در عین غریبی بر تمام خلق سلطانی تو در اوج عطش آبی تو دریای خروشانی اگرچه اهرمن انگشترت را برد میبینم تو در ملک خدا تا عرصهی محشر سلیمانی نیازی نیست تا قرآن بخوانی برفراز نی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی به زخم پیکرت ای جان جان عالم هستی چرا خورشید میتابد تو خورشید فروزانی