تمام جانِ مرا دردِ بیحساب گرفته برای رفتنِ من لحظهام شتاب گرفته نه سخت نیست بپوشاند از تو صورت خود را برای آنکه بعد از تو به آستین حجاب گرفته به گونهام اثر دست زَجر مانده نظر کن چگونه چهرهی من را به پنجه قاب گرفته سپرده عمه به من، گریه بر لب و دهنت را عزای سوختنت را ببین رباب گرفته اسیرِ پنجهی داغم ای از تنور رسیده شهید مجلسِ صبحم ای از شراب گرفته