تا طلوعت کمی هویدا شد سحر از سمت چشم تو پا شد تا به آینه چشم وا کردی آسمان در مقابلت تا شد پلک وا کردی و بهشت آمد پیش پایین پات احیا شد میوزید عطر خندهات بر دل و گل از چهره پدر وا شد آمدی و در کنار خندهی تو عطر کوثر دوباره معنا شد حرف تکراری است اما خوب هر که خاک درت شد آقا شد لطفِ دست تو را زوالی نیست دست تو هیچ وقت خالی نیست وقت تقسیم مهربانیها منّت و حرف یا سوالی نیست فقط این شأن خانوادهی توست که بزرگی به سن و سالی نیست مثل زهرا همیشه یک سایی و شبیهت در این حوال نیست نوهی مرتضی علی باشی از وجودت به جز جلالی نیست شام و کوفه که نه جهانی هم دشمنت شد اگر خیالی نیست مستجاب است هر دعا با تو میرود دل به هر کجا با تو السلام علیکِ یا بیبی و علیک السلامِ ما با تو سفرهی نذری شما تا هست دردِ ناگفته و دوا با تو گوشهگیری عالَمی با من گوشه چشمی به این گدا با تو اشتیاقِ همیشگی با من مُهر و امضای کربلا با تو ذوالفقاری زِ خطبه با زینب انقلابی زِ گریهها با تو دو چشم حوریهای رو به آسمان وا شد و آسمان زِ نگاهش پُر از تمنّا شد ستارهای بدرخشید روی دامن عشق که از تلالوء نورش جهان مصفّا شد گلاب و آینه آورده جبرئیل امین که امشب آینهی حد نما هویدا شد میان رحل قنوتِ نماز ثارالله ببین که صفحهی قرآن کوچکی وا شد گرفتهاند تولد برای دختر شاه خبر دهید به عالم حسین بابا شد چه جا گرفت در آغوش عمّهی سادات دلش ربود و در او غرق در تماشا شد زِ یمن مَقدم ریحانة الحسین دگر بساط شادی عباس هم مهیّا شد زِ بعد لیلهی میلاد لیلیِ زهرا هزار لیلی و مجنون اسیر صحرا شد سلام باد بر آن نازدانه بانویی که دردِ عالمی از فیض او مداوا شد نسیمی از سر کویش به مردگان جان داد که مرده زنده شد و ناگهان مسیحا شد به دست کوچک مشکلگشای او امشب برات کربوبلایم یقیناً امضا شد حسین تا که به گهوارهاش نظر انداخت چه شد که چشم عزیزِ خدا چو دریا شد به یاد لحظهای افتاد بعد عاشورا که روی کوفی و شامی به روی او وا شد رقیهای که سببسازِ خلق عالم بود شکست حرمتش از غم اسیر و تنها شد همیشه بود سرش روی دامن بابا چه شد عزیزِ خدا را خرابه مأوا شد