به قدر داغ تو در قلب دهر ماتم نیست

به قدر داغ تو در قلب دهر ماتم نیست

[ محمد امینی ]
(به قدر داغ تو در قلب دهر ماتم نیست
به پیشگاه غم‌ات هیچ غصه‌ای غم نیست)۲

حسین گفتن ما نام بردن از رب است 
که گفته اسم شریف تو اسم اعظم نیست
 
(نوشته‌اند خدا خون بهای حنجر توست 
چنین مقام رفیعی گرفته‌ای کم نیست)۲

ملاک آدمیت گریه در عزای تو شد...
(کسی که اشک نریزد به پات آدم نیست)۲

فرو نشست برای مهلت آنکه
فرازِ سردر آن جایگاه پرچم نیست
 
فقط کنار تو جون و حبیب یک رنگ‌اند 
کلاف عشق کسی در حد تو درهم نیست
 
لبم به چوبِ پَر خادمه تو بوسه زده 
نگو که ریشه‌ی این اعتقاد محکم نیست
 
فرات رفع عطش می‌کند ز حجاج
حریف تشنگی زائر تو زمزم نیست
 
تمام سال اگرچه غم تورا خوردیم 
ولی به لذت این روضه روضه‌‌ای هم نیست
 
(هزار و نهصد و پنجاه چشمه جاری شد 
برای زخم تنت غیر گریه مرحم نیست)۲

غروب بود که گفتند ساربان آمد 
غروب بود که گفتند آه خاتم نیست
 
حسین...
****
بناست پاره‌ی قلبم در اضطراب بماند 
غریب و  تشنه میان دو نهر آب بماند
 
بناست پرسش هل من معین شاه غریبان
میان عربده‌ی شمر بی جواب بماند

(بناست بی کفن و غرق زخم، گوشه‌ی گودال سه روز پیکر او زیر آفتاب بماند)۲
 
(مظلوم بودی و
از آب فرات محروم بودی و 
سنگت می‌زدن، زنده بودی و
از آب فرات محروم بودی و)
 
بناست نعل ستوران، به سوی باغ بتازد
خدا کند که از این گل کمی گلاب بماند
 
هزار و نهصد و پنجاه زخم، زخم کمی نیست 
حساب زخم زبان‌های بی حساب بماند 

سر مطهر او گوشه‌ی تنوری داغ 
بناست نیمه شبی کوفه‌ی خراب بماند
 ****
بابا، کوچه به کوچه رو نیزه‌ها رفتی
خونه‌ی ما نیومدی 
بابا کنج تنور و تشت طلا رفتی
خونه‌ی ما نیومدی

غم و غم مونسم غم، همدمم غم 
غمم نگذاشت من تنها بمونم
مریزاد، باریکلا مرحبا غم

کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من 
وای از شام که بغض پدرم را دارند

آخ سر هر کوچه معطل شده‌ام، خسته شدم
چشمشان کور همه قصد تماشا دارند

سر بازار که رفتیم سرم داد زدند 
ای ابالفضل بیا نیت دعوا دارند

(جگرم سوخت زمانی که رقیه می‌گفت
عمه جان اینهمه دختر همه بابا دارند)۲

دخترانی که پس پرده‌‌ی عصمت بودند
بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند
****
سر هر کوچه من
سنگ می‌خوردم از مرد و زن

سر تو از سرِ، نی می افتاد خواهرت
هی می‌افتاد خواهرت 

سر پیراهنت پیرم کردند از زندگی
سیرم کردند از زندگی
حسین...

نظرات