برخیز اذان بگو به فراز حرم بلال

برخیز اذان بگو به فراز حرم بلال

[ امیر کرمانشاهی ]
برخیز اذان بگو به فراز حرم بلال 
خیلی گرفته است دل مضطرم بلال 

رفتی به مأذنه بگو از غربت علی 
من را زدند، پیش روی شوهرم بلال 

همسایه‌ها عیادتی از من نمی‌کنند 
در بین شهر از همه تنهاترم بلال 

مزدِ رسالت پدرم خوب داده شد 
پا تا به سر کبود شده پیکرم بلال 

یک تن نگفت، اینکه کتک می‌خورد زن است 
یک تن نگفت دخترِ پیغمبرم بلال 

قدری بلندتر! شنواییم کم شده 
آسیب دیده است دو گوشم، سرم بلال 

حتی نفس کشیدن من هم عذاب شد 
خونابه ریخته همۀ بسترم بلال 

شاعر: سید پوریا هاشمی 
******** 

[یک بوسه گرفت و داد هستش 
افتاد سر پدر ز دستش]

نظرات