بحمدالله و المنّه به این نوکر عطا کردند

بحمدالله و المنّه به این نوکر عطا کردند

[ حاج حسین سازور ]
بحمدالله و المنّه به این نوکر عطا کردند
مرا پیش از حسین جان با حسن جان آشنا کردند 

به دست مادرش زهرا مدال افتخاری را
به روی سینه‌ی من هک به نام مجتبی کردند

زِ نوزادی در گوشم به نجوا مادرم می‌خواند
که با لطف حسن ما را محبِّ مرتضی کردند

سحرها زیر لب ذکر حسن طعمی دِگر دارد
مرا تعلیمِ این معنا به دستور رضا کردند

قسم بر قاسمش عشقِ حسن شیرین‌تر از جان است
که حبِّ مجتبی با عسل در جان ما کردند 

حسن پرورده‌ایم و کربلایی‌زاده می‌مانیم 
چه زیبا نسل ما را هم‌نوا با نینوا کردند 

مسلمانِ حسن بودن حسینی ماندن است و بس
شهیدان این چنین بر اهل دیرینش وفا کردند

حرم را در بقیعش آن چنان با عشق می‌سازیم
که گوید مادرش دیدی حرم اینجا بنا کردند 

نمی‌دانستم اصلاً این همه آقای ما تنهاست
از آن روزی که فهمیدم مرا یارش صدا کردند

به دیناری عوض کردند نامردان ولایش را 
امام خویش را در خیمه‌ای تنها رها کردند 

ولی الله را با خنجری از پا درآوردند 
حساب خویش از عهد و پیمانش جدا کردند 

به زَهرِ همسری نامهربان کشتند حضرت را
چه‌ها با دومین مظلومِ آلِ مصطفی کردند 

نکردند رحم حتی وقتِ تشیعش تبهکاران 
تن و تابوت او را تیرباران از جفا کردند 

دوتا پاره جگر شد سهم زهرا و علی امّا
جگرها طعمه‌ی زَهر جفا و نیزه‌ها کردند

یتیمان حسن جای پدر، جان و سر خود را
فدای کامِ عطشانِ شهیدِ کربلا کردند

نظرات