ببار ای بارون ببار بر دلم گریه کن، خون ببار مثل شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار، آی زینب دل زارم در تبه گوشهی چادر زینبه امشب جونِ همه بر لبه روضهخون مادر زینبه، آی زینب ***** به مدینه خبرِ سوختنش را نبرید آه در سایه بیایید تنش را نبرید پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید از روی سینهی او پیرهنش را نبرید بینفس مانده و بالای سرش نیست کسی رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی تا بگیرند زیر بال و پرش نیست کسی یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی زیر لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب یادش افتاد خودش دید پَرش را بردند دیر آمد سر گودال سرش را بردند با سرِ نیزهی سرخی پسرش را بردند زودتر از زن و بچه خبرش را بردند میدود در وسط خیمهی سوزان زینب یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد همهی قافله را دخترکان را میزد جای شلاق به تن چوب کمان را میزد تک و تنها شده با جمع یتیمان زینب چه کند مادری از طفل نشان میخواهد کودکِ بیرمقی تکه نان میخواهد دختری آمده از عمه توان میخواهد راه رفتن به روی آبله جان میخواهد میرود تا برسد گوشهی ویران زینب ***** گریه کن حسین واسه زخمای صدای من گریه کن حسین فاتحه بخون برای من گریه کن بگو آمین واسه دعای من آه از زخمِ رویم زخمِ چهرهی کبودم داغ روضهی عمودم یه سال و نیمه بی تو جون میکَنَم یه سال و نیمه میره خون از تنم یه سال و نیمه تو عزا دیدنم مَحرمام کجان؟ کی میدونه مَحرمام کجان؟ کی خبر داره سو سوی نور چشمام کجان؟ بچه هام کجان؟ کی میدونه بچه هام کجان؟ مَحرمامو سر بریدن با نیزه رو خاک کشیدن اشکای منو ندیدن نیزه زد سنان رو لبهاش شمر میزد با پا رو دستاش خنجری کشید رو رگهاش همون روز که موند رو زمین پیکرا میبرد دشمن از دخترا معجرا همون عصر دلگیر ، همون آخرا همون روز که بردن اسیری منو جلو چشمِ من غارتت کردنو