
باور ندارم بیدست و بیمَشک نقشِ زمینشی باور ندارم سَرو رشیدم با خاک عجینشی سخته برا من باور کنم که بیبال و پَرشی دستت رو دادی تا افتخار اُمُّ البنینشی با عطش خیمهها بیتاب شدی عباسم ساقی بچههای ارباب شدی عباسم اما خبر رسیده که مَشکت رو تیر زدن تو علقمه از خجالت آب شدی عباسم آه مِن بعد با غصه همنشینم آه من اُمُّ البنین بیبنینم وِیلی وِیلی وِیلی علی شِبلی... بعد از تو عباس یک شب نشد که راحت بخوابم فکر عمود و فرق تو مادر میده عذابم شمعم که ذره ذره غم تو میکنه آبم تا روز محشر من شرمسار از روی ربابم به دنیا اومدی عَلمدار بشی ای رودُم برا حسین یار وفادار بشی ای رودُم ای شیر مرتضی ندارم باور یک روزی زخمیِ جنگ گرگ و کفتار بشی ای رودُم آه میسوزم با آهِ حزینم آه من اُمُّ البنین بیبَنینم آه من بعد با غصه هم نشینم آه من اُمُّ البنین بیبَنینم وِیلی وِیلی وِیلی علی شِبلی...