با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار چه ناقهای! چه ناقه نشینی! چه محملی! مریم رکاب گیرد و آسیه پردهدار حتی حسین تکیه بر این شانه میزند خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار بیش از همه خدایی مباهات میکند که شاهکار خلقت او کرده شاهکار تا هست مستدام ، حسین است مستدام تا هست پایدار، حسین است پایدار کوهی اگر مقابل او قد علم کند مانند کاه میشود و میرود کنار پنجاه سال فاطمهی اهلبیت بود زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار تا اینکه فرش راه کند بال خویش را جبریل پای ناقه نشسته به انتظار حتی هزار بار بیایند کربلا زینب پی حسین میآید هزار بار روزِ دهم قرار خدا با حسین بود اما حسین زودتر آمد سرِ قرار محمل که ایستاد جوانان هاشمی زانو زدند یک به یک، آن هم به افتخار! افتاد سایهی قد و بالاش روی خاک رفتند از کنار همین سایه هم کنار طفلان کاروان همه وَ الشَّمس وَ القَمَر مردان کاروان همه وَالَّیل وَ النَّهار عبدند عبدِ گوش به فرمان زینبند از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار رفتند زیر سایهی عباس...