با صد جلالت و شرف و عزت
1579
6
- ذاکر: حاج سعید حدادیان
- سبک: شعر روضه
- موضوع: ورود کاروان به کربلا
- مناسبت: شب دوم محرم
- سال: 1400
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار
آمد به دشت ماریه ناموس کردگار
چه ناقهای! چه ناقه نشینی! چه محملی!
مریم رکاب گیرد و آسیه پردهدار
حتی حسین تکیه بر این شانه میزند
خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار
بیش از همه خدایی مباهات میکند
که شاهکار خلقت او کرده شاهکار
تا هست مستدام ، حسین هست مستدام
تا هست پایدار، حسین است پایدار
کوهی اگر مقابل او قد علم کند
مانند کاه میشود و میرود کنار
پنجاه سال فاطمه اهلبیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار
تا این که فرش راه کند بال خویش را
جبرییل پای ناقه نشسته به انتظار
حتی هزار بار بیایند کربلا
زینب پی حسین میآید هزار بار
روزِ دهم قرار خدا با حسین بود
اما حسین زودتر آمد سرِ قرار
محمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک، آن هم به افتخار!
افتاد سایهی قد و بالاش به روی خاک
رفتند از کنار همین سایه هم کنار
طفلان کاروان همه "وَ الشَّمس وَ القَمَر"
مردان قافله همه " وَالَّیل وَ النَّهار"
عبد اند عبدِ گوش به فرمان زینب اند
از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار
طفلان کاروان همه "وَ الشَّمس وَ القَمَر"
مردان قافله همه " وَالَّیل وَ النَّهار"
رفتند زیر سایه عباس کودکان
با آفتاب نیست غنچه گل سازگار!
از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست
وقتی قدم گذاشته زینب در این دیار
آمد به دشت ماریه ناموس کردگار
چه ناقهای! چه ناقه نشینی! چه محملی!
مریم رکاب گیرد و آسیه پردهدار
حتی حسین تکیه بر این شانه میزند
خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار
بیش از همه خدایی مباهات میکند
که شاهکار خلقت او کرده شاهکار
تا هست مستدام ، حسین هست مستدام
تا هست پایدار، حسین است پایدار
کوهی اگر مقابل او قد علم کند
مانند کاه میشود و میرود کنار
پنجاه سال فاطمه اهلبیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار
تا این که فرش راه کند بال خویش را
جبرییل پای ناقه نشسته به انتظار
حتی هزار بار بیایند کربلا
زینب پی حسین میآید هزار بار
روزِ دهم قرار خدا با حسین بود
اما حسین زودتر آمد سرِ قرار
محمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک، آن هم به افتخار!
افتاد سایهی قد و بالاش به روی خاک
رفتند از کنار همین سایه هم کنار
طفلان کاروان همه "وَ الشَّمس وَ القَمَر"
مردان قافله همه " وَالَّیل وَ النَّهار"
عبد اند عبدِ گوش به فرمان زینب اند
از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار
طفلان کاروان همه "وَ الشَّمس وَ القَمَر"
مردان قافله همه " وَالَّیل وَ النَّهار"
رفتند زیر سایه عباس کودکان
با آفتاب نیست غنچه گل سازگار!
از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست
وقتی قدم گذاشته زینب در این دیار
نظرات
نظری وجود ندارد !