ای که باب حاجاتی، منشأ خیراتی رقیه خانوم، عمه جان ساداتی برسه ثواب امشب به همه رقیهایها ما رو با تو آشنا کرد، سفرهی مادربزرگا به ما یاد دادن که هر بار، گره افتاد تو کارامون گره باز میشه همینکه، بگی یا رقیه خاتون بیریا و صاف و ساده، روضهها قدیم ندیما آره مُرده زنده میکرد، یه حسین پیرغلاما اولین بار با بابام تو، روضهی تو گریه کردم مادرم میگفت سه ساله، الهی دورت بگردم اگه مثل من نرفتی، خیلی ساله تا حرم پس میری زود ایشالا آخه، کربلا دست رقیه است حرم پدربزرگت انتهای آرزومه خیلی حاجت دارم اما، یه نجف برم تمومه ساقی، ساقی ای ساقی خودتو عشقه، بیخیال اَلباقی