
ای باعث حیرت قنبر ای فاتح غزوهی خیبر وقتی میری تُو دل لشکر میکِشه فریاد خودِ پیغمبر مرحبا حیدر، مرحبا حیدر مرحَبِ سرگردون دست و پا گم کرده ذوالفقارم داره دورِ سرت میگرده تو چقدر بیباکی ای علیِ عِمرانی اون صحابهای که شد دشمن تو، نامَرده دلبرم علی، تاج سرَم علی اسمت رو من با وضو میبَرم علی تا میبَرم اسمتو غیرتی میشم چون پاک بوده دامن مادرم علی یا حیدر، یا حیدر...