امید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست

امید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست

[ مصطفی مروانی ]
امید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست
حاجات هیچ ما و لطف زیاد زهراست

تنها نه دست ما را پُر کرده است امروز
چشم امید ما در روزِ معاد زهراست

ما هم‌چو برگ ریزان چون ابرها گریزان
آورد آن‌که ما را در اتحاد زهراست

ارث از مکارمِ او برده است هر امامی
آری کریم زهرا، آری جواد زهراست

آن‌کَس که وقت فتنه بازیِ خصم رو کرد
آن‌کَس که فرصتی بر دشمن نداد زهراست

در زیرِ چادرِ او حرف از شکست، هیهات
بی او تنفسِ ما یک دَم مباد، زهراست!

وقتِ مصاف مولا می‌رفت با دل قرص
می‌دید آن‌که پشتش می‌ایستاد زهراست

ای شهرِ سرد و سنگی، بی‌مِهری و دو رنگی
آنکه تو را درآورد از انجماد زهراست

ما را یتیم کرده آن‌کَس که زد به رویش
یک عمر گریه زهرا یک عمر داد زهراست

هیزم به روی هیزم تا دید گفت مقداد
این‌که به پشت در هست ای قومِ‌عاد زهراست

گر دیده بود قنفذ همدست با مغیره
آن‌که میان این دو در خون فتاد زهراست

مادر مادر...

نظرات