مهدی رسولی

امشب گذری کردم از کوچه ی می خانه

8606
100
دیشب گذری کردم از کوچه‌ی می‌خانه
دیدم همه مستان را دیوانه‌ی دیوانه

ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان
می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه

من بودم و تنهایی در حلقه‌ی شیدایی
دستی زِ کَرم آمد ناگاه روی شانه

گفتا: منشین خاموش در محفل ما رندان
برخیز غزل‌خوان شو، مستانۀ مستانه

سَرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست
مولاست که می بخشد عیدانه‌ی شاهانه

برخواستم و خواندم، یا محسن و یا مُجمِل
ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه

هو هاتفی از یثرب می‌گفت دَم مغرب:
افطار بفرمایید از سفره‌ی جانانه

فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید
کردند همه طاعت فرمان ملوکانه

چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود
بسم الله هنگام افطار، حسن جان بود

ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی
نامت حَسن و حُسنت سرچشمه‌ی زیبایی

هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر
پا تا سرت ای مولا مجموعه‌ی غوغایی

افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت
رخسارْ جهان افروز، گیسو شب یلدایی

ای روزی هر روزم وابسته به دستانت
ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی

اوّل قمر طاها اوّل پسر مولا
اوّل ثمر عشق صدیقه‌ی کبرایی

ای سفره‌ی گسترده وی رحمت بی پایان
ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی

کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو
سالار کریمانی، تو حاتم طاهایی

ای حِلم خداوندی اسطوره‌ی صبری تو
فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی

رویای شب و روزم خورشید دل افروزم
عمری‌ست که با عشقت می‌سازم و می‌سوزم

ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن‌ها
وی جنبش لب هایت آرامش طوفان‌ها

هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا
می بندد و می سوزد دیوان غزل‌ها را

خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز
ای سـیطره‌ات حاکم بر سلطه‌ی سلطان‌ها

ای میمنۀ هستـــی در میسره‌ی چشمت
وی هم چو علی فاتح در عرصه‌ی میدان‌ها

در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده
ای کشته‌ی بِالفِطره از حُسن تـــو انسان‌ها

هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند
پایی بزن ای عرشی در گوشه ی ویران‌ها

لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر
مُردنـد به عشق تو این پاره گریبـان‌ها

در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم»
رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان‌ها

فریاد زنم محشر از عمق دل مستم
از طایفه ی عشقم مجنون حسن هستم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش