احساس عباس، انفاس آلالله و خیر الناس عباس معیار ارباب، در مکتب کربوبلا مقیاس عباس در دین ارباب، توحید علیِاکبر و اخلاص عباس در اوج روضه تلفیق بوی سیب و بوی یاس عباس مثل رقیه، ذکر تمام بچهها عباس عباس هم مو کشیدند، هم گوش را با طُّره گیسو کشیدند ابری شده شط، بس که کمان تیر از هر سو کشیدند ازتیرهاشان، بالای چشم ماه یک ابرو کشیدند فوّاره زد اشک، وقتی که تیر از چشم این آهو کشیدند لشکر نشسته، تیری به مشک مرد آب آور نشسته یکجا به حنجر یکجا سه شعبه روی چشم تر نشسته ششماهه خواب است در انتظارش مادرِ اصغر نشسته فعلا رقیه در خیمه ها با زیور و معجر نشسته فعلا ندیده این سیل تیری را که بر پیکر نشسته فعلا ندیده سر را که از پهلو روی خنجر نشسته بازو جدا شد آخر سر این ابرو از آن ابرو جدا شد گیسو بلنداستپسنیزه خیلی سخت از گیسو جدا شد تنها نه بازو انگار پاهایش هم از زانو جدا شد ***