امین قدیم

آن‌که دارد خوب می‌فهمد که نعمت مادر است

426
27
آن‌که دارد، خوب می‌فهمد که نعمت مادر است
عالَمی گردد صدف، مادر میانش گوهر است

او بیُفتد نظم خانه می‌خورد بَر هم یقین
چون امور خانواده کاملاً با مادر است

حق بِده زینب کنار فاطمه باشد فقط
تکیه‌گاه قرص مادرها همیشه دختر است

گرچه می‌افتد ز دست فاطمه شانه هنوز
روزهای آخری زهرا شدیداً لاغر است

بچه‌هایش را بغل می‌کرد امّا غرقِ خون
سخت بود امّا دلیلش روزهای آخر است

*****

(قرار نبود که آفَت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند)
...
(یه شهر و امامِش، نکردند سلامِش
عدو با غلامِش تو رو می‌زدن
با تیغ و نیامِش تو رو می‌زدن

تو جُون می‌دی از درد، می‌گفتم که بَرگرد
مُغَیره کمک کرد تو رو می‌زدن
دیدم چهل تا نامَرد تو رو می‌زدن)
...
(حرف از غلافه
چند وقته که از مالیات قُنفُذ معافه
بازوت شکست و چندتا ضربه زد اضافه

عمر تو کم شد
این‌که به آب لب نزدی دردِ دلم شد
غذا نخوردی سفره دست‌نخورده جمع شد

یه بغضی شکوندی، چقدر تشنه موندی
چقدر روضه خوندی با موی حسین
دلم رو سوزوندی با موی حسین

ای یار سوخته
نیزه‌ی داغ بدتره یا مسمار سوخته؟
مقتل شده حرف از در و دیوار سوخته)

ای با غریبه‌های چهان آشنا، حسین...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش