آتشی دارم به دل از اهل کینه بعد تو

آتشی دارم به دل از اهل کینه بعد تو

[ حاج حسین سازور ]
آتشی دارم به دل از اهل کینه بعد تو
شد اسیر غم امیالمومنین بعد تو

چاه بود و سوز آه آتشین بعد تو
مانده ام تنهای تنها در مدینهدبعد تو

نخل را زخم زبان‌های تبر خم می‌کند
کوه باشد زیر بار غم کمر خم می‌کند

تا تو بودی در خزان غم بهاری داشتیم
در هجون بی قراری‌ها قراری داشتیم

در کنار هم روز و روزگاری داشتیم
ما مگر با دیگران اصلا چه کاری داشتیم

که رسیدند و در این خانه را آتش زدند
در میان شعله‌ها پروانه را آتش زدند

بعد پیغمبر چه‌ها کردند با سرمایه‌ها
از بنای دین چه چیزی مانده غیر از پایه‌ها

مصحف سبز نبی نقش کبود آیه‌ها
آه، با زهرا چه کردند عاقبت همسایه‌ها

نانجیبانی که اظهار تعصّب می‌کنند
به من صاحب عزا خرما تعارف می‌کنند

یک به یک غم‌های من را می‌شمارد زندگی
روی زخمم زخم تازه می‌گذارد زندگی

جان من را دست غصّه می‌سپارد زندگی
بعد تو خیرالنّسا خیری ندارد زندگی

خانه ام شد بیت الاحزان اب الریحانتین
روضه ‌خوانش مجتبی و گریه کن باشد حسین

چند ماه پیش اینجا بود قوم انحراف
کعبه‌ی من در میان و شعله‌ها گرم طواف

بی حیایی که شد از پرداخت جزیه معاف
در میان کوچه می‌زد همسرم را با غلاف

سنگ‌دل‌ها آینه تاب ترک خوردن نداشت
آی مردم یاس من جان کتک خوردن نداشت

نوجوانم درد زانو داشت نزدیک سه ماه
ابر تیره زیر ابرو داشت نزدیک سه ماه

زخم‌ها بر روی بازو داشت نزدیک سه ماه
همسر من درد پهلو داشت نزدیک سه ماه

قلب من را با خوشی پیوند می‌زد فاطمه
درد داشت امّا به من لبخند می‌زد فاطمه

آه آن‌هایی که با قصد جسارت آمدند
اهل بدعت پا به پای جهل امّت آمدند

آن جماعت که تماشای جنایت آمدند
روزهای بعد از آن فتنه عیادت آمدند

دل خوشی‌هایم میان حادثه نابود شد
خاطرات روشن نه ساله‌ی من دود شد

هم‌نشین گریه‌های بی صدایم بعد از این
ابری‌ام، بارانی‌ام، غرق عزایم بعد از این

من به فکر روضه‌های کربلایم بعد از این
روضه خوان خامس آل عبایم بعد از این

فاطمه در مقتل خون خدا می‌بینمت
ظهر عاشورا عزیزم کربلا می‌بینمت

پیش چشمان من و تو خنجرش را می‌کشد
قاتلش می‌آید و بال و پرش را می‌کشد

روی خاک تشنه نقش پیکرش را می‌کشد
می‌برد وقتی سوی خیمه سرش را می‌کشد

خنجر و حنجر عجب تصویر غمناکی شده
چادر خاکی زهرا باز هم خاکی شده

نظرات