شده وقت رفتن من ای همه هستم کجائی

شده وقت رفتن من ای همه هستم کجائی

[ قاسم نعمتی ]
(شده وقت رفتن من ای همه هستم کجائی
من غریب شهر شام و تو غریب کربلائی)2

با لب تشنه ، یاد عاشورا 
جان دهد زینب بی‌کس و تنها

آه و واویلا

مانده تنها یادگاری از تو روی سینه من 
پس گرفتم پاره پاره پیروهن را من ز دشمن

این دم آخر، گرچه  بی حالم
یاد جسم تو،ته گودالم 

آه و واویلا

کی رود از خاطر من بوسه زیر گلویت 
پیش چشمان تر من پنجه زد قاتل به مویت 

همهء کرببلا را من به دنبالت دویدم 
با همین دستان لرزان نیزه از پهلو کشیدم 

یک طرف خواهر، یک طرف مادر 
تیزی خنجر، نرمی حنجر

آه و واویلا

یاد شام و کوچه‌هایش خواهرت را داد آزار  
در پی رأست به نیزه آمدم تا بین بازار 
 
دیدمت ای قاری قرآن که در بزم شرابی
میخورد روی لب تو چوب و از خونش خصابی

پیش چشم من ،خیزران خوردی
با لب خونین صبر من بردی

آه و واویلا

اشعار قاسم نعمتی

نظرات