توی این شهر غریبی، شدم آواره و تنها التماست می کنم من، میا کوفه جان زهرا شهر کوفه شهر حیله و فریبه مسلمت تو این دیار آقا غریبه نگاهشون به خدا خیلی عجیبه کوفیان حیا ندارن، مردمی بی روح و سردن نیا که نیزه هاشونُ برا تو آماده کردن از ستم های عدو به روی دار ام از زبون حال کوفه بی قرارم برای خواهر تو دلشوره دارم حرف این قوم ستمگر انگاری قحطی آبه حرمله تموم فکرش پیش کودک ربابه قَسمت میدم که از کوفه حذر کن بیا و از این سفر صرف نظر کن از سه ساله دخترت رفع خطر کن دوباره دلم گرفته مثل روزای گذشته یا حسین حریم پاکت بهتر از صدتا بهشته تو دلم عشق شما چه پرفروغه همه ی عشقا به جز شما دروغه یه نگاهی، میدونم سرت شلوغه