ترسم ایناست که زنهای حرم جان بدهند گر ببینند که افتادهای از پا، پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شدهای علی اکبر، علی اصغر شدهای در نظرم (خبرش پخش شده، پخش شدی روی زمین)۲ خبرش پخش شده ریختهای دور و ورم حسین... سپه کوفه و شام ایستاده به تماشای شه و شهزاده شه روی جسم پسر افتاده، همه گفتند حسین جان داده علی جان مثل تسبیح چرا یک سر و یک دانه شدی