کدامین ماه بین ابر و من پادرمیانی کرد در این ظلمت چراغی نیست تا آن را نشانی کرد من از تاریکی شبهای بی تو سخت میترسم زمینم را نگاهِ روشنِ تو آسمانی کرد درختِ سبزِ عُمرم زرد شد از ماتم دوری بهار باغ من را سردیِ هجران خزانی کرد به غیر از خانهی تو هر کجا رفتم ، ردم کردند نمیدانی چه با قلبم غمِ نامهربانی کرد به لطف اشک شستم گرد و خاک کلبهی دل را برای میهمان باید چنین خانه تکانی کرد تمام شهرت دلداده وابسته به دلدار است زلیخا را تبِ عاشق کُش یوسف جهانی کرد رقمهای گناهانم رمق را برده از جانم نباید در مسیر قله حس ناتوانی کرد کلام و عرض من هر روز روحت را میآزارد چگونه میتوان در پیشگاهت بد دهانی کرد شکستم، له شدم، مُردم، تو بودی زندهام کردی دم گرمت مرا دلبستهی این زندگانی کرد سرِ پیری، سرم را روی زانوی خودت بگذار اقلا این دم آخر بگویند او جوانی کرد خدا رحمت کند بابابزرگ روضهخوانم صدای حزن آلودش مرا صاحب زمانی کرد پسر تنها در آغوش پدر ارام میگیرد به قدر بوسهای باید محبت را عیانی کرد دل دیوانهام میل شبستان نجف کرده ضریحش مستم از انگدرهای آن چنانی کرد علیٌ حُبُّه و جُنَّه، قسیمِ النّار والجَنَّه برای مرتضی اینگونه باید مدحخوانی کرد تو را جانِ گلِ هجده بهارِ مرتضی برگرد همان یاسی که سیلی چهرهاش را ارغوانی کرد تلاش کن که دو چشمی مرا نگاه کنی چنین ندیدن و دیدن به تو نمیآید هزار مرتبه گفتم نیا به دنبالم میان کوچه دویدن به تو نمیآید