چهل روزه دائم شدم بی‌قرارت

چهل روزه دائم شدم بی‌قرارت

[ مسعود پیرایش ]
چهل روزه دائم شدم بی‌قرارت
چادر رقیه‌تو آوردم بکشم رو مزارت

خدا صبرت بده، برا رقیه‌ت
اومدم تسلیت بگم عزیزم
میگن گریه‌کنِ باباست دختر
جای دخترت اینجا اشک می‌ریزم

خسته‌م حسین
گوشواره‌هاش مونده روی دستم حسین
خسته‌م حسین
چشمای نازش رو خودم بستم حسین
خسته‌م حسین

اَمیری حسینٌ وَ نِعمَ الاَمیری...

****
بیا از دلِ من، غصه‌ها رو بردار
باورت میشه با دستِ بسته، ما رو بردن تو بازار

مگه یادم میره، کوفه و شامو
ما رو تو مجلسِ حرومی بردن
یکی اسم کنیز آورد و از ترس 
به‌خدا دخترات، همونجا مُردن

خسته‌م داداش
از دستِ زجر و سیلی‌های بی‌هواش
خسته‌م داداش‌‌‌‌‌
ما رو عذاب داد حرمله با خنده‌هاش
خسته‌م داداش

اَمیری حسینٌ وَ نِعمَ الاَمیری...

نظرات