چه نسیمی‌ست که امشب همه جا آکنده‌ست

چه نسیمی‌ست که امشب همه جا آکنده‌ست

[ مهدی مختاری ]
چه نسيمى‌ست كه امشب همه جا آكنده‌ست
چه هوايى‌ست كه از شوق پُر از لبخند است
وَه كه خورشيدِ على در همه جا تابنده‌ست
بنويسيد زمين از قدمش در بند است

شبِ جبريل درِ خانه‌ى مولا سر شد
و خبر داد على، فاطمه‌ات مادر شد

اين پسر قامتِ مولاست، قيامت كرده
دل ما را بخدا يک‌سَره غارت كرده
عشقِ او بر همه افلاک سرايت كرده
او به فُطرس کمی اعجاز عنایت کرده

مژه‌اش سَروِ بلندی‌ست به طوبا رفته
جمعِ خوبی‌ست یقیناً که به مولا رفته

مُرده نامش ببَرد، یک‌سَره رُو می‌آید
تا که نامش ببَرم، بغضِ گلو می‌آید
او شراب است، به ما نیز سبو می‌آید
چقدَر واژه‌ی ارباب به او می‌آید

بی‌جهت نیست که او خونِ خداوند شده
نام او ذکر جلاله‌ست و سوگند شده

چه کسی پُر کند این ساغرِ مینایی را؟
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را
چشم من خیره شده این‌همه زیبایی را
بُرده‌ای ارث ز که این همه آقایی را؟

حَرمت عرشِ معلّای خدا نیست، که هست
بحث تو از همه افلاک جدا نیست، که هست

چقدَر فاصله را تا به خدا کم کردی
شاخه‌ی خشکِ درختم که تو تاکم کردی
مَحمِلت رد شده از جاده، خاکم کردی
ای دَمَت گرم که از عشق هلاکم کردی

این چه سِرّی‌ست که از دَم همه دل‌ها بردی
نه فقط ما که دل حضرت زهرا بردی

تو شدی آیینه‌ای از گِل سلطان نجف
در جمالت شده پیدا رُخِ جانان نجف
تو امیری و ولی‌عهد سلیمان نجف
ای فدای سرِ تو جانِ مریدان نجف

حق بِده شوکت تو سِیرِ تماشا دارد
و اگر کعبه دَرَد سینه‌ی خود، جا دارد
...
تو که زیر قدَمت عرشِ معلّی داری
جدّ و آباد، چنین مرتبه والا داری
به نظر جلو‌ه‌ای از شخصِ خدا را داری
آن‌چه خوبان همه دارند، تو یک‌جا داری

پس بگو‌ از دل ما، از چه دلت را خَستند
 
*****

تو آمدی زمین و زمان بی‌قرار شد
توحید در نهایتِ خود آشکار شد

با روی کار آمدنِ رویت، آفتاب 
از کار سَروریِ جهان برکنار شد

این‌گونه صبحِ سوّم شعبان بخاطرت
هر سال از طلوع خودش شرمسار شد

یعنی که با طلوعِ تو، پنجاه و هفت سال
خورشید در غروب خودش خانه‌دار شد

با علّت سپید و سیاهیِ چشم تو
پلکت دلیلِ گردش لَیل و نَهار شد

در مجلسی که گیسوی تو درس می‌دهد
بوی بَهارِ موی تو شرحِ بِحار شد

نام حسین پهن شد و بینِ سینه‌ها
جبریل شد زمینی و فُطرس شکار شد

ترویج گشت در شب میلادت این مَثَل 
گاهی گُلی بهانه‌ی فصل بهار شد

گفتم حسین پس همه‌ی قم قمار شد
گفتم حسین مِی وسطِ خُم خمار شد

با یا غفور و یا اَحَد و یا صمد نشد
با یا حسین نفس ولیکن مهار شد

وحشیِ بافقی اگر اهلی شد از تو شد
انسانیِ فخیم غمش سازگار شد

هم یا حسین بوی گلاب و گُل آفرید
هم یا حسین ریشه‌ی نخلِ چهار شد

مجبور بودم از تو بگویم در این غزل
این جَبر در نهایتِ امر، اختیار شد

دستی که سجده تکیه بر آن کرد پیش تو
در کربلا ز خاک در آمد، مِنار شد

نگذاشت هیچ‌گاه عبا روی دوشِ خویش
هر کس به روضه‌ی علی‌اکبر دچار شد

نظرات