پاییزی توی بهارمون نبود بین ما جدایی کارمون نبود شرط ازدواجِ من بودی حسین بهخدا اینکه قرارمون نبود حالا که پیاده کردی بارتو حالا که خیمه تو این صحرا زدی امروزو فقط حسین یادت باشه با چه عزّت و وقاری اومدی واسه همیشه من موهاتو شونه زدم پنجههای کسی تو موهات نره نمیتونم تو رو زخمی ببینم خار تو چشمام بره تو پات نره بعد پنجاه و چهار سال نذاری منو داغ رفتنت پیر بکنه همه دلواپسیام از اینه که نیزهای تو دهنت گیر بکنه تا قیامت بر سنان لعنت او فرو کرده نیزه بر دهنت اگه رو سرت بریزند چه کنم بشه پیکر تو پارهپاره چی؟ زبونم لال اگه پیش مادرم یکی پیرهنت رو دربیاره چی؟ هر چه خواهی تو با جانم بکن مادرم اینجاس عریانم نکن سر پیراهن تو گریهی ما را درآوردند میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی؟ نگرونم به جون خودت قسم چه کنم خیلی برات دلواپسم وقتی گفتی کربلا دلم گرفت جوری که بالا نمیاد نفسم گله از این دلِ عاشق میکنم میشنوی صدامو هقهق میکنم یه چیزی بگو دلم آروم بشه یه چیزی بگو دارم دق میکنم قول بده به سمت درگیری نری طرف مسیر هیچ تیری نری دَمِ گوش ذوالجناح اینو میگم قول بده سمت سرازیری نری دل شکستن رو چه خوب بلد شدی از دل ما تو چه ساده رد شدی نمیتونم ببینم که افتادی زیر چکمهها فقط نری بناتِ ختمِ رسل، لالههای زهرایی شدن در همهی شهرها تماشایی