هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم

هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم

[ حاج حسن خلج ]
هر چند که از داغ تو مرثیه به دوشم
یک آهِ عزای تو به عالم نفروشم

من طایر قدسم، به زمین آمده‌ام که
از برکه‌ی اندوهِ تو یک جرعه بنوشم

شور تو شعوری به من آموخت که تا مرگ
در بزم غمت کم نشود جوش و خروشم

من گریه برایت نکنم کم زِ طیورم
در سوگ تو ضجّه نزنم، کم زِ وحوشم

ای کاش به جای کفن، ‌ای بی‌کفن ارباب!
پیراهن مشکی عزای تو بپوشم
****
خزانِ زودهنگام تو ای گُل
بهارم را به زردی آشنا كرد

نظر كن عاشقت را غربتِ عشق
مرا با كوچه‌گردی آشنا كرد
****
در شام بیش‌تر به قدت احتیاج بود
با آستین پاره نمی‌شد که رو گرفت
****
دیدمت بین اون آشوب
سینه‌ای که شده پاکوب
پیرمرداشونم با چوب
تو رو می‌زدنت

حرمله با هزار سرباز
سوی قلب تو تیرانداز
کشته بودنت امّا باز
تو رو می‌زدنت

می‌میرم برا کهنه‌لباسی که نمونده برات
می‌سپارم کار دفن تنت رو به زنای دهات
****
ای جانِ من! به نیزه‌ی اعدا چه می‌کنی؟
آغوش ماست جای تو، آن‌جا چه می‌کنی؟
****
تو مرا دیدی و دانسته تغافل کردی
خوب کردی که تو را خوب تماشا کردم

حسین...

نظرات