میترسم از مردن، من آلودهدامن یادم میوفته لحظههای سخت مردن اونلحظه که جونم به حلقومم رسیده دلکندن از دنیا، امونم رو بریده اونلحظه که ترسیدم و تنگه مجالم دور و بریهام گریهها دارن به حالم وحشت، وجود من رو گرفته ای وای نمیرم، أشهد نگفته اطرافیان میگن داره میمیره دیگه دست أجل، جون منو میگیره دیگه دست یکی، روو صورتم روپوش میذاره ربّ إرجعونی میگم و فایده نداره هی خاطراتم پیش چشمام در عبورن روو سنگ غسّالخونه، جسمم رو میشورن پروندهی من از بس خرابه هر قطرهی آب، واسم عذابه تابوت من رو میبرن سمت مزارم میخوام برم؛ بستهاس ولی راه فرارم میگن که زود خاکش کنید که خیلی دیره با آخرین سنگ لحد، گریهم میگیره اونلحظه که دوستام میرن از کنارم تنها یکی هست که دلش میسوزه واسم دار و ندارم، مولا علیجان چشمانتظارم، مولا علیجان