آب روان جرعهای از تو به کام من حرومه اگه به خیمه نرسی تو، کار سقا تمومه یادت بمونه ای فرات که ارباب من تشنهی آبه تا خیمهها خنک بمون که از آتیش دلها بیتابه تویی همون بارونی که توی رویای طفل ربابه زلال تو، بهای آبرومه، رسوندنت به خیمه آرزومه ای ساقی لب تشنگان، اباالفضل مارا به کربلا رسان، اباالفضل ***** همه دیدن حسین خم شد و از پا افتاد لرزه افتاد به عالم به خدا تا افتاد عمه هم ریخت دلش، تا که از دور شنید دشمنان هلهله کردند که سقا افتاد گرز آهن چه به روز سرش آورد مگر که سرش بر روی نی بسته شد اما ... ای حسین، ای حسین