من باشم و تنها بشی  خولی ببینه بی کسی تو

من باشم و تنها بشی خولی ببینه بی کسی تو

[ علی اکبر حائری ]
من باشم و تنها بشی خولی ببینه بی‌کسی تو
خواهر بمیره تا که نبینه این همه دل‌واپسی تو

داداش خوبم ای جون خواهر، می‌دم قسم به پهلوی مادر
این دو کبوتر نذرت برادر، حداقل می‌خوری چند تا نیزه کمتر

غریبی تو بغض گلوم شد 
شاید سه شعبه‌های حرمله تموم شد

شمر و خولی بزنند به تن گلای من
که دیگه برای قتلگاه یه کم خسته بشن

غصّه‌ی من غمته سربازهای کمته
توی گودی دیدن اون بدن در همته

می‌دونی بعد تو قراره دست من و ببندند
نذار اینا باشند ببینند ناکسا بهم می‌خندند

نذار ببینن زخم تنم رو 
با دست بسته افتادنم رو

من حاضرم که اینا نباشن
من حاضرم که اینا فداشن، امّا زمان سیلی خوردنم نباشن

اگه که اذن رفتن نگیرن
بعد لگد خوردن من حتماً می‌میرن

قربونی‌های منند تو بذار برن
غم ناموس و تحمّل ندارن مثل حسن

اینا می‌میرن حسین اگه سیلی بخورم
چطوری باشن و آتش ببینن به چادرم؟

نظرات