واقعه دوم با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم. درد را با تمام وجود حس کردم جان هایی که قبض می شد را می دیدم چرا فرشته مرگ را پیر می دیدم. دیوار ها را نمی دیدم ومسلط به محیط بیمارستان بودم نحوه متفاوت قبض روح افراد به حالت خلسه رفتم به هرچه توجه می کردم، کنه آن را می دیدم معجزه بازگشت روح به تن را در هرشب جدی بگیریم احساس ترس هنگام بازگشت دوباره به دنیا احساس می کردم بالای سرم بی کران است و به پایین تسط دارم حمدی که راننده برایم می خواند،را برایم ذخیره کردند. تصرف در عالم ماده،از مقامات شهدا حالتی شبیه اصحاب کهف را تجربه می کردم. واقعه سوم… اینقدر حقایق واقعی بود که هر بار گفتن آن، برایم سخت می شد. قهقهه ی شیطان را شنیدم در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است. راننده های ماشین کاملا بی خیال نسبت به کثافات.
خیلی جالب