مریم است این و یا خود زهراست که حریمش، پُر از کرامات است تا قیام قیامت، این بانو افتخار تمام سادات است از ضریح بهشتیاش هر دَم عطر جانبخش لاله میآید تا همیشه، صدای جانسوز گریهی یک سهساله میآید اعتکاف بنفشه و لاله روی لبهای او، چه دیدن داشت و حدیث دلِ شکستهی او از زبانش، بسی شنیدن داشت کربلا بود و نیزه و شمشیر کربلا بود و خنجر و دشنه کربلا بود و هرم آن صحرا کربلا بود و کودکی تشنه کربلا بود و نالهی طفلی که چه غمگین بههوش میآمد کودکی که زِ هوش میرفت و به چه سختی، بههوش میآمد کربلا بود و مشک خالی و دست از تن جدای سرداری ماند روی زمین نمناکی بیرق خاکیِ علمداری اسبی از سمت سرخی گودال خسته و بیسوار میآمد و دلم با حقیقت تلخی داشت کمکم کنار میآمد پیش چشمان خونگرفتهی ما از حرم، عطر سیب را بردند به روی نیزهها، سر ماه و سر شاه غریب را بردند