مثل قبلنا دوباره خونمون خیلی تمیزه جارو دستشو میگیره، چون دلش تنگِ عزیزه موهای داداش حسینو دوباره شونه کشیده فکر کنم مهمونی داریم، ولی خب خیلی بعیده رو سرم دستای مادره الحمدالله پرسیدم فضّه گفت بهتره الحمدالله پس چرا داره برامون از سفر میگه دوباره مدینه پُر از نقابه، جا برا موندن نداره ما از این حرفا نداشتیم، برا مُردنش دعا کرد پای راه رفتن نداشت که پای تابوتشو وا کرد خورشیدِ خونمون انگاری دَمِ غروبه میخِ تابوتشو بابا با گریه میکوبه ای فضلِگاهِ خانه که مبعود کردهای با خندهای که صبح به تابوت کردهای یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا...