مادر نگرانم چشماتو ببندی

مادر نگرانم چشماتو ببندی

[ جواد مقدم ]
مادر نگرانم چشماتو ببندی
با آه شبونه‌ت از جا دلو کَندی

این روز و شبا به درد و غم اسیری
حتی تو نماز هم پهلوتو می‌گیری

آه از غمِ غربت خونه، چشمات دوتا کاسه‌ی خونه
دستامو بگیر و پاشو موهامو بزن باز شونه

بمون مادر، نفسات گرما می‌بخشه
بمون مادر، الهی حالت بهتر شه

بمون مادر، بمون مادر بمون مادر...
 
با اشک سرازیر، بستر رو می‌شوری
دیدم می‌پوشونی زخماتو چه‌جوری

بار سَفرت رو می‌بندی تو کم‌کم
بالا نمیاد مادر حتی نفساتم

می‌لرزه تنِ تب‌دارت، بی‌جون شده چشم تارت
می‌فهمم حالا مسمار، داده چقدَر آزارت

بمون مادر، خودم زخماتو می‌بندم
بمون مادر، گرفته دنیام رنگ غم

بمون مادر ، بمون مادر بمون مادر...
****
داری تو وصیت، عطشانمو دریاب
باید که بذاری بالای سرش آب

از روزی میگی که پیکر میشه پامال
آماده شو زینب واسه تب گودال

وای از ردِ تیغ و جسارت
پیروهنش هم میره غارت

میگی میشه مادر یک روز
سهم منه زینب اسارت

توی گودال، جدا سر از پیکر میشه
توی گودال، گرفتار خنجر میشه

حسین جانم، حسین جانم حسین جانم...

نظرات