ما با همه گفتیم که با زهراییم

ما با همه گفتیم که با زهراییم

[ سید مجید بنی فاطمه ]
ما با همه گفتیم که با زهراییم
تو نیز بیا و آبرو داری کن

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبه‌ی داور بخوانمت 

دیدم رسول اُمِّ ابیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

دیدم تویی هر آینه، آئینه‌ی علی
گفتم عجب بجاست که حیدر بخوانمت

دیدم قیامت است در خانه‌ی شما
گفتم رواست بانوی محشر بخوانمت

گفتم مفصل است سخن مجملش کنم
جبریل گفت سوره‌ی کوثر بخوانمت

ای مادر حسین و حسن، مام زینبین
من هم اجازه هست که مادر بخوانمت

هرچند که به قصد شهادت مرا زدند
تا گم شود مسیر سعادت مرا زدند

از کوچه‌های کینه‌ی دیرینه آمدند
با عقده از مقام سیادت مرا زدند

جاماندگان قافله‌ی عصر جاهلی
دیوانه‌وار از سر عادت مرا زدند

من کعبه‌ام علیست با علم اینکه
که کعبه‌ی عامال من علیست 
در طوف کعبه وقت عبادت مرا زدند

با اینکه خسته بودم و بیمار و داغدار
همسایه‌ها بجای عیادت مرا زدند

بعضی برای دل‌خوشی دخترانشان
با تازیانه‌های حسادت مرا زدند

من بار شیشه داشتم اما شکسته شد
از بس بی‌امان و به شدت مرا زدند

گل جای خود دارد ای‌کاش، آهن در آتش نماند
من دوست دارم که حتی، دشمن در آتش نماند

راه گریزی ندارم میسوزم و می‌نویسم
صد مرد آتش بگیرند یک زن در آتش نماند

دل هفت آسمون خونه، یه رد خون روی دیواره
اگه مادر زمین خورده، همش تقصیر مسماره

آخ خدا هیزم آوردن، عجب آتشی برپاست
به پهلوی عزیزم خورد، دری که با لگد وا شد

آخ ببین بابا در افتاده، تو آتیش مادر افتاده
ببعر بارون که این شعله، به جون کوثر افتاده

می‌بینم جای آتیش و خودم رو صورت مادر
دود بود و دود بود و دود بود، گل میان آتش نمرود بود

می‌بینم جای آتیش و خودم رو صورت مادر
شبیه غیرت بابا، می‌سوزه حُرمت مادر

نظرات