قائممقام زینب کبری، رقیّه است خورشید خانوادهی زهرا، رقیّه است باید پیاده تا حرمش، عاشقان روند کربوبلای دوم دنیا، رقیّه است وقتی علی به معرکهی شام، زینب است با این حساب، فاطمه آنجا، رقیّه است زینب فقط شناخت مقامش؛ به ظلم گفت: هرچند اسیر آمده امّا رقیّه است إذنی اگر رسد، حرمش پسگرفتهایم سربند شیعه تا به ابد یا رقیّه است آباد شد خرابه و ویرانه، شام شد معلوم شد که کار جهان با رقیّه است روزی دوباره در حرمش، گریه میکنیم روزی دوباره مقصد دنیا، رقیّه است او را صدا زدم، علیاکبر جواب داد رمز نگاه حضرت سقّا، رقیّه است در خرج خویش لنگ نماندیم تا که هست گیری نداشت خرجی ما تا رقیّه است دارالبکاست روضهی او؛ شام قدر ماست دارالشّفاست تکیهی ما تا رقیّه است میگفت مادرم سر نذری سفرهاش امروز ما رقیّه و فردا، رقیّه است آرام از رقیّه بگو، زجر نشنود طفل اسیر خستهی تنها، رقیّه است اشک حسین میچکد از نیزه بین راه تنها دلیل گریهی بابا، رقیّه است