علی گر ابتدا شد انتها عباس خواهد شد
تبلیغات

علی گر ابتدا شد انتها عباس خواهد شد

[ محسن عراقی ]
علی گر ابتدا شد انتها عباس خواهد شد
که جای خالی‌اش در کربلا عباس خواهد شد

نشستم با خودم گفتم اگر نام خدای ما علی باشد
خدای ما اباعباس خواهد شد

به میدان می‌رود عباس و ذکر حضرت زینب
پس از هر ضربه‌ی او مرحبا عباس خواهد شد

فرار رو به بالا می‌کند از ترس چشم، ابرو
که در میدان دو چشمش هم دوتا عباس خواهد شد

میان حمله قبل از حمله بعد از حمله عزراییل
برای لشکر دشمن، سه‌جا عباس خواهد شد

هزاران پنجره وا کرده بر دنیا ضریحش تا
بفهمم دستگیر ما چرا عباس خواهد شد

****

روزیِ شعر من امشب دوبرابر شده است 
چون‌که سرگرم نگاه دو برادر شده است

ماه ذی‌ الحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد

در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت
در حقیقت "لک لبیک برادر" می گفت

علی اکبر به ثنا گویی او می‌آمد
چقدر منبر کعبه به عمو می‌آمد

خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
در حقیقت همه را قبله‌نمای خود کرد

گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
مسجدی بود که بابای من آبادش کرد

پیش خورشید و قمر سایه‌ی تو سنگین است
و فقط محضر زینب سر تو پایین است

ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد

****

حالا که به اشتبام پی بردم
روی اشتباه من قلم بگیر

دستی دستی نذار از دست برم
دستمو با دستای قلم بگیر

****

هرجا رو زدم جوابم کردند
منو بدجوری خرابم کردند

از خجالت سر من پایینه
گناهام جلوت آبم کردند

****

آه آبت کرد نام آب‌آور داشتن
چون‌که محکوم است هر ساقی به ساغر داشتن

در نزاع تیرها، تیر سه شعبه برد کرد
بود دعوا بر سر سهم برابر داشتن

قامتم خم شد، عبایم نیست یاری‌ام کند
سخت شد جسم تو را از خاک‌ها برداشتن

بچه‌هایم را بیا زیر پر و بالت بگیر
نعمت خوبی‌ست جای دست‌ها، پر داشتن

****

تنت از این‌همه تیر، پر در آورد
سرت از روی نیزه، سر درآورد

برادر جان مچ دستت شکسته
که زینب از مچش زیور درآورد

****

گوشم و با گوشواره می‌کشیدن
جلو من می‌خندیدن، می‌رقصیدن

****

روی نیزه، در کنار محمل زینب بمان
تا که باشد دلخوشی‌اش سایه‌ی سر داشتن

****

خبر داری که بعد از تو، شوم من همسفر با شمر
نگاه ناکسان افتد، به خواهرهای تو در ضمن

اسارت می‌رود زینب ز روی نیزه می‌بینی

****

داداشم رو نیزه خون گریه می‌کرد
کاری برنمی‌اومد از دستاش

تا می‌دید مخدراتو می‌زنند
گریه می‌کرد که نبینه چشماش

****

تیغ در بین دو ابروش به‌هم برگشته
آن‌که ابروش چنان تیغ دودم برگشته

بس‌که موزون و تراز است به چشمم انگار
پیش بالاش بلندای علم برگشته

رد پایش طرف آب چرا این‌گونه‌ست
یک قدم رفته به پیش و سه قدم برگشته

خوب دقت بکن از طرز قدم‌ها پیداست
که به کرات سرش سمت حرم برگشته

****

تو خیالم رو شونه‌ش تاب می‌خورم
فقط از دست عموم آب می‌خورم

اما دستاشو تو صحرا جا گذاشت
یه نفر رو تنش انگار پا گذاشت

****

دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند

****

گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت‌تر است
نگران حرمم آبرویم در خطر است

به تو از فاصله‌ی چند قدمی تیر زدند

نظرات