شدی شهید که غربت، عیار داشته باشد مدینه بعد تو شبهای تار داشته باشد سایهات حسن و زینب و حسین، اما نشد که آخر کوثر، چهار داشته باشد گاهی بساط عشق، خودش جور میشود گاهی به صد مقدمه، ناجور میشود دست ما را به محرم برسانید فقط حسین ... ای که در حشر، دولتی داری در قیامت، قیامتی داری در بزرگی قبیلهی عصمت چه شکوهی چه شوکتی داری دست عباس، زیر چادر تو چه مبارک شفاعتی داری شفاعتم نکنی، در حظور مرگ خوشم که به احترام تو قبرم فشار داشته باشد میخ در داغ شد و مادر ما زخمی شد او کنون تکیه به دیوار نماید یا در آنچنان با لگدی باز شد آن در که همه فکر کردند که دیوار یکی شد با در چهل نفر همه مست سقیفهاند و مولا به یاری از چه کسی انتظار داشته باشد چهل نفر وسط کوچه، فکر نکردند علی به خانه زنی باردار داشته باشد گریه کنید، مادر ما بیگناه بود گریه کنید، مادر ما پا ماه بود یارالی نهنه نهنه این که زدند، ناموس منه میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند گرداب کینه، یاس ما را قطع میکرد در ضربهها ضرب مغیره عمو کجا دستتو جا گذاشتی عمو مگه تو منو دوست نداشتی شبی که زجر رسید و کشان کشانش برد به خنده گفت یتیمی و ریشخندش کرد نبود عمه سوارش کند هم گوشواره هم النگوی مرا برد میخواست معجر را برای میفروشم گوشوارهام را اگر پیدا شود در عوض انگشتری زیبا برایت میخرم بابایی بابایی بابایی...