شبی عزم جنون آباد کردم

شبی عزم جنون آباد کردم

[ مهدی رسولی ]
شبی عزم جنون آباد کردم
علی موسی الرضا را یاد کردم
به جان تو کنار کف العباس
هوای پنجره فولاد کردم

در توس جلال کبریا می‌بینم
بی پرده تجلی خدا می‌بینم
در کفش‌کن حریم پورِ موسی
موسای کلیم با عصا می‌بینم

داخل که شدم به نام آهو گفتم
با اشک وضو گرفته یاهو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نماز
گفتند اذان بگو، من از او گفتم

سنگ حرم تو نور پیشانی‌ها
همسایگی‌ات فخر خراسانی‌ها
ننداخته تاس، جفت هشت آوردیم
این قاعده‌ی قمار ایرانی‌هاست

نازم آن ماه، که وصفش را پیمبر می‌کند
نور رویش، هر دو عالم را منور می کند
صبحدم، هر روز از بهر سلام و کسب فیض
سجده بر خاک درش، خورشید خاور می‌کند

زاده‌ی موسی که موسای نبی در محضرش
درس جود و بخشش و ایثار از بر می‌کند
زائرانش را بشارت باد از الطاف حق
طوف قبرش کار صدها حج اکبر می‌کند

شفا از سمت آن دست مسیحایی اگر باشد
فلج کف می‌زند ،کر می‌نوازد، کور می‌رقصد

نظرات

خلیلیخلیلی

عالی