شب آخر شد و مهمونم اینجا بار و بندیلمو باید ببندم ولی انگار هنوز لبریز بغضه دل خونهخراب دردمندم همه رفتن؛ اگه من موندم اینجا واسه اینه که کارم خیلی گیره شب آخر شده، یاربّ العاصین ازم بگذر که دیگه خیلی دیره یه جوری بگذر از من که شیطون ناامید شه که بندت پیش زهرا توو محشر، روسپید شه پراز دردم؛ تو علام الغیوبی پر از عیبم؛ تو ستارالعیوبی لبم خشکه؛ تویی دریای رحمت گنهکارم؛ تو غفارالذنوبی خریدی خوبارو؛ آسون خریدی ولی من چون بدم، موندم خدایا شبیه جنس بیقیمت شدم که روی دست خودم موندم خدایا منو هیچکس نمیخواد تو با این خسته سر کن آره بیارزشم من بیا اینبار ضرر کن اگرچه بندهی خوبی نبودم اگر غرق گناهم؛ بیخلوصم بدم؛ نالایقم؛ بدعهدم امّا گدای حضرت شمس الشموسم گدای اون آقا هستم که عمری رفیق خستهها و بیکسا بود میون سختیا، ذکر لبامون فقط مولا علی موسی الرضا بود دلم میخواد که سر روو ضریح تو بذارم بخونم از دلم: «ای صفای قلب زارم» ای صفای قلب زارم! هرچه دارم از تو دارم تا قیامت ای رضاجان، سر ز خاکت بر ندارم منم خاک درت؛ غلام و نوکرت مران از در مرا به جان مادرت