شامی ها همدیگه رو صدا کنید

شامی ها همدیگه رو صدا کنید

[ سید مجید بنی فاطمه ]
شامی‌ها همدیگه رو صدا كنید 
بابام اومده بیاید نگاه كنید 

دارم از خوشحالی گریه می‌كنم 
غل و زنجیرِ تنم رو وا كنید 

یه نفس غصه نذاشته راحتم 
امشبه دیگه شبِ شهادتم 

بسترم خاكِ خرابه‌ها شده 
از رو نیزه اومدی عیادتم 

چرا عمر دخترت سر نمیاد 
نفسم از تو سینه در نمیاد 

غنچه‌ی یاس تو زرده به خدا 
تو دلش یه دنیا درده به خدا 

دیگه چشماش جایی رو نمی‌بینه 
دنبالت با دست می‌گرده به خدا 

بی تو دخترت می‌سوزه آب می‌شه 
واردِ به مجلسِ شراب می‌شه 

به خودم همش می‌گم الانه كه 
ویرونه رو سرمون خراب میشه 

بس كه بی بهونه سیلی زدنم 
دیگه نیست یه جای سالم روتنم 

پیرهن مشكی روضه‌های تو 
تو همین سه سالگی شد كفنم

نظرات