سی سال پیش، دیدند چشمای تر منو با لگد زدند همسر منو یادم میآد که دومی تازیانه زد قنفذ اومدو وحشیانه زد روی خاک افتاد فاطمه جلوی چشمهای همه دیدم که اوضاع درهم وقتی رسیدم دیدم به زیر دست و پا داد میزنه فضه بیا عبامو برداشتمو روی تنش کشیدم وای، خانومم، خانومم من مظلومم، مظلومم(۲) همسرمو کشت اونی که بغض کینه داشت روی چادرش چکمهاشو گذاشت وقتی که در کنده شد افتاد روی فاطمه دیدم از روی در، رد شدن همه صف کشیدن همسایهها کسی نبود به فکر ما دختر ختمالانبیا! تو شعلهها سوخت شدن به زهرا حملهور یکی دو تا نه، چهل نفر دیگه نگم از میخ در محسن ما سوخت وای خانومم، خانومم من مظلومم، مظلومم(۲)