
سپاه، دستهبهدسته مقابل خانه و ایستاده زنی در مقابل از داخل سپرده گوش به در تا که بشنود چیزی شنید سوز نفسهاش قاتل از داخل چنان به ضرب لگد، درب خانه را انداخت که او دو دست خودش کرد حایل از داخل نشسته تیزی میخی که خورده از بیرون به روی سینهی حوریشمایل از داخل چه دودهای سیاهی به آسمان رفته چه شعلهها که گرفته وسایل از داخل میان گریهی افراد خانه میپیچید صدای بددهنی اراذل از داخل به تاخت آمده لشکر به روی لنگهی در نگفته چیز زیادی مقاتل از داخل فقط همین که به قدری به زیر پا مانده شکسته آه! تمام مفاصل از داخل