زد چو ابن ملجم بیدین مردود و دغا تیغ زهرآلود را بر تارک شیر خدا شد ملائک در خروش و منقلب شد ماسوا صبحدم روحُالامین از آسمان داد این ندا تیغ ابن ملجم چو فرق حیدر صفدر درید نسل ناپاک مرادی بر مراد خود رسید در همه کون و مکان شور قیامت شد پدید در تلأطم شد زمین و در تزلزل شد سماء یا رب آن آرامِ جان، دامادِ پیغمبر چه شد؟ فاعل قول سلونی شاه بحر و بر چه شد؟ زیبِ محراب دعا، زیبندهی منبر چه شد؟ مقتدای دین و دنیا کو علیِ مرتضی ای فَلک شد چهره پاک علی از خون خضاب از نفاقت آفتابِ برجِ دین شد در حجاب گشت پنهان جسم پاک بوتراب اندر تراب ای دریغ آن صفدر میدان رزم لافَتی تا زِ جور ناکسان دست خدایی بسته شد پشت دین از بستن دست خدا بشکسته شد بعد حیدر عزّت آل نبی بگسسته شد آن یک از زهر ستم وان دیگر از تیغ جفا مجتبی را شد جگر صد پاره از زهر ستم سوخت قلب مصطفی و مرتضی را او زِ غم