روی زخم پَرَم اینگونه دوا را مگذار شرط خود را گذر از عالم بالا مگذار هرچه خوردم ز خودم بوده نه تو، شرمنده قدر یک لحظه مرا پس به خودم وا مگذار مثل طفلی که فراری شده باشد هر جا خواستم از تو شوم دور خدایا مگذار کرده سَتّارُالعیوبیِ تو تنبیه مرا ریزِ پروندهی من را به تماشا مگذار از یقین دور شدن، حال مرا برزخ کرد بِبَرم سمت خودت، بین دو دنیا مگذار پیش زهرای تو از فَرط خجالت مُردم مرده را بین مزارش ، تک و تنها مگذار آمدم دیر ولی زود ببخشم ، بِبَرم خواستی میروم از پیش تو اما مگذار خانهی چشم مرا اشک حسینت شسته باز هم عیب ندارد تو در آن پا مگذار بگذار این شب جمعه برسم کرب و بلا ساعت مرگ مرا امشب و فردا مگذار به رقیه قسمت میدهم ای آقا جان حسرت گریهی او را به دل ما مگذار