رنجوندمت از فرط گناه امّا تو دوست نداری منو برنجونی با رحمتی که از تو سراغ دارم هیهات که بندتو بسوزونی هرچند که زندگیمو دور از تو با کارای بیسروتهم باختم میخوای که عذاب کنی؟ بسوزونیم هیهات! تو رو اینجوری نشناختم من، کهنه گنهکارم؛ ولی امید نو دارم اوضام خرابه امّا حسن ظن به تو دارم از بس روو دوشم بار گناهامه این شونه، تحمّل نداره دیگه شیطون، همهجا همرامه؛ ای کاش یکثانیه تنهام بذاره دیگه هرچند که با بیچشموروییهام هرچیو برام ساختی، خراب کردم هروقت که دیگه آخر خط بودم روی تو و رأفتت حساب کردم یک ارزن اگه پیشت آبرو واسم مونده رام بده که برگشتم باز از همهجا رونده از بچّگی هرموقع که درموندم کار، هر موقع از دستام خارج بود قلبم روو به کاظمین سلام میداد ذکر روو لبام، بابالحوائج بود بابای امامرضا! کارم لنگه بابای امامرضا! گرفتارم من تا روزی که زنده باشم آقا از دامن تو، دست بر نمیدارم میشکنه دل ما رو، سنگینی داغ تو تازیانه و جسمت؛ زنجیر بود و ساق تو