طفلان همه صف بستند، در خیمه ثارالله پژمرده شده دیگر، گلهای رسول الله «از سوز تشنگی این شیرُخواره دست و پا میزد در گاهُ واره» مانده به روی دستم، این کودک عطشانم این غنچهی خونینم، آتش زده بر جانم «از سوز تشنگی این شیرُخواره دست و پا میزد در گاهُ واره»