دیده دریای اشک ماتم اوست دل، بهشت مبارک غم اوست هر مَه نو که سر زند ز افق گوییا اولین محرّم اوست قرص خورشید بر فراز سپهر نقطهای از کتاب ماتم اوست از دو عالم گذشتم و دل من پَر زنان گرم سِیر عالم اوست هر که بی او بهشت میطلبد هر کجا رو کند جهنم اوست کشتهی راهِ کشتهای گردم که خداوند صاحب دم اوست سایه بر آفتاب حشر زند سرِ هر کس که خاک مقدم اوست در حریم وصال حق با خویش هر که نامَحرم است مَحرم اوست دو جهان را به درهمی نخرد عاشق صادقی که دَرهمِ اوست همه شب یاد زخمهای تنش گریه باید که اشک مرهمِ اوست یافتم ره از آن به کعبهی دل که دو چشمم همیشه زمزم اوست ********** نسیم را به نگاهم شراره میبینم هلال ماه عزا را دوباره میبینم به آسمان شدهام خیره و نمیدانم که قطره قطرهی خون یا ستاره میبینم سفر به وادیِ خونینِ کربلا کردم به هر طرف بدنی پاره پاره میبینم به پیکری که پر از بوسهی رسول خداست چه زخمها که فزون از شماره میبینم هزار و نهصد و پنج آیه را با هم به زیر پای هزاران سواره میبینم به چشم اشک فشانم هزار چشمهی خون روان ز حنجر یک شیرخواره میبینم به دامنی که پر از عطر چادر زهراست چه روی داده که دود و شراره میبینم به یک طرف سر خونینِ سیدالشهدا به یک طرف دف و چنگ و نقاره میبینم