دوباره کوچه‌ای پر از

[ علی بیگی ]
دوباره کوچه‌ای پر از 
شعله و دود و هیزمه 
آتیش زدن از قدیما 
عادت این نامردمه 

آه بلندی از غم و 
از این زمونه می کشه
وقتی دوباره از دری 
شعله زبونه می کشه 

دستاشو بستن و پای برهنه می دوید
دشمن بابغض و باکینه طناب و میکشید
زخمی بود و صدای ناسزا رو می شنید

وای با صورت نقش زمینه
وای همه ی غصه هاش همینه
وای درده مادر و می بینه 

تو کوچه های تنگ شهر 
داغ دلش تازه شده 
بغضی دوباره تو گلوش
بی حد و اندازه شده

تو لحظه های آخرش 
دلش از این دنیا پره
یاد غمای مادره 
روی زمین که میخوره

مادر بود و پسر بود و یه مرد بی حیا
سیلی زد مادر و پیش چشای مجتبی 
گم کرده راه برگشت و میون کوچه ها

وای امون از این قوم ستمکار
وای مادر بین در و دیوار 
وای وای از میخ در و مسمار

یه عمره که تو دنیا
اسیر رنج و درده 
مصیبت های زینب
آقا رو پیرش کرده

روی زمین افتاده و
یادش میاد غم ها رو
دم میگیره باگریه هاش
روضه ی عاشورا رو

خواهر بالای گودال و برادر بی سره
دشمن ازهر طرف پیروهنش رو میدره
یکی انگشت و انگشتر رو داره میبره

وای از زنجیر و از اسارت 
وای از دستای پر جسارت
وای گوش و گوشواره و غارت

منبع:کانال روضه مجمع الذاکرین

نظرات