دوباره کوچهای پر از شعله و دود و هیزمه آتیش زدن از قدیما عادت این نامردمه آه بلندی از غم و از این زمونه می کشه وقتی دوباره از دری شعله زبونه می کشه دستاشو بستن و پای برهنه می دوید دشمن بابغض و باکینه طناب و میکشید زخمی بود و صدای ناسزا رو می شنید وای با صورت نقش زمینه وای همه ی غصه هاش همینه وای درده مادر و می بینه تو کوچه های تنگ شهر داغ دلش تازه شده بغضی دوباره تو گلوش بی حد و اندازه شده تو لحظه های آخرش دلش از این دنیا پره یاد غمای مادره روی زمین که میخوره مادر بود و پسر بود و یه مرد بی حیا سیلی زد مادر و پیش چشای مجتبی گم کرده راه برگشت و میون کوچه ها وای امون از این قوم ستمکار وای مادر بین در و دیوار وای وای از میخ در و مسمار یه عمره که تو دنیا اسیر رنج و درده مصیبت های زینب آقا رو پیرش کرده روی زمین افتاده و یادش میاد غم ها رو دم میگیره باگریه هاش روضه ی عاشورا رو خواهر بالای گودال و برادر بی سره دشمن ازهر طرف پیروهنش رو میدره یکی انگشت و انگشتر رو داره میبره وای از زنجیر و از اسارت وای از دستای پر جسارت وای گوش و گوشواره و غارت منبع:کانال روضه مجمع الذاکرین