دوباره بوی غزل می‌رسد به شامه‌ی من

دوباره بوی غزل می‌رسد به شامه‌ی من

[ محسن عرب‌ خالقی ]
دوباره بوی غزل می‌رسد به شامه‌ی من
چکیده‌ی دل من می‌شود چکامه‌ی من

بدون عشق نباشد شناسنامه‌ی من
بگو که بین اذان من و اقامه‌ی من

پس از علی ولی‌الله مؤذّنی آگاه
بگوید اشهد انّ حسن کریم‌الله

اگر کریم کریم است بی سخن بخشد
بدون هیچ هیاهو چو پنج‌تن بخشد

خدا کند که خدا هرچه را به من بخشد
فقط به دست کریمانه‌ی حسن بخشد

بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است
همیشه خانه‌ی او سفره‌ی کرم پهن است

کسی نبود به فکر گدا رسید از راه
چهارمین نفس اِنّما رسید از راه

درست در وسط ربنا رسید از راه
به سفره‌داری ماه خدا رسید از راه

به یُمن آمدنش از قدیم می‌گفتند 
به ماه او رمضان‌الکریم می‌گفتند

(می‌خواست تا شبیه تو باشد به قدر وسع
اینگونه بود این‌همه قرآن کریم شد)

رسیده‌ام به گدایی شب تولد او
قسم به سبزی انگشتر زمرد او

نخواستم ز خدا هیچ‌کس بجز خود او
که جمع احمد و زهرا و مرتضی شده او

چه کوه قند چه کوه نمک امام حسن
علی و فاطمه‌ی مشترک امام حسن

همین‌که فتنه‌ی فتانه‌ی جمل برخواست
به‌ نام دین و به کام بت هبل برخواست 

ز قلب خیمه برای جدال یل برخواست
برای خامشی آتش جدل برخواست 

به خاک و خون شتر فتنه را کشید آمد
هنوز خون ز نوک نیزه می‌چکید آمد

روایتی‌ست که از آن بلند شد آهم
به خانه بود نبی و علی و زهرا هم

رسید موقع کُشتی کودکان با هم
حسین ذکر علی بود و ذکر زهرا هم

در آن میانه پیمبر حسن حسن می‌گفت
ولی خود حسن آنجا حسین من می‌گفت

کریم بیرق و صحن و علم نمی‌خواهد
کنار فاطمه اصلاً حرم نمی‌خواهد

برای دادن حاجت قسم نمی‌خواهد
برای دشمن خود نیز کم نمی‌خواهد

کریم بود و بدون سر و صدا بخشید
تمام بُقعه‌ی خود را به کربلا بخشید
****
یه مدینه، یه بقیعه
یه امامه ولی حرم نداره

گریه‌کن‌ها، کسی نیست تا
بالا قبرش یه دونه شمع بذاره
****
حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند
باید برای قبر تو‌ کاری کنم حسن

کتف حاتم را تو بستی یا حسن
نرخ یوسف را شکستی یا حسن

نظرات