دوباره باز این دل من ز غصه ها زبون گرفت ز خونه ای پر غم و درد و بلا نشون گرفت ز خونه ای که صاحبش از همه کس غریب تره ز ظلم همسرش داره تو اوج غربت می پره جواد آل فاطمه بار سفر رو بسته و مثنوی مرگُ میخونه با اینکه میخواد بمیره، زودتر بره پیش رضا، ولی هنوز خیلی جوونه خون ز لبان آقا روون شد بهار هادی دیگر خزون شد زهر جفای همسرش، شرر زده به پیکرش ز فرط تشنگی داره میسوزه جسم و جگرش هرچی صدا میزنه آب، کسی جوابش نمیده میشنوه دشمن صداشُ، یه قطره آبش نمیده همیشه آرزوش بوده مثل حسین شهید بشه غریبونه با کام تشنه ولی میخوام بگم آقا اگه تو تشنه جون دادی، ولی ندیدی تیغ و دشنه اگر تو دیدی جور ستمگر ولی نرفتی به زیر خنجر اگر تو دیدی جور ستمگر ولی ندیدی سر بی معجر ای تشنه لب، تو طاقت خنجر نداری گویا غریب بودی و مادر نداری اگر که پیکرت سه روز بوده رو بام خونه تون ولی کجا مثل حسین خوابیدی پشت به آسمون؟ هرچقدم غریب باشی، حسین غریب تر از همه ست همه دیدن که بی کفن رو خاک، عزیز فاطمه ست سر حسین به نیزه ها، آتیش زدن به خیمه ها، پیکر خواهرش میلرزه خدا میدونه غصه ی حسین همین یه جمله بود: زینب و دیده های هرزه بازم میاد بوی عزا، بوی مه غم حسین سینهزنا آماده شین برا محرم حسین آروم آروم یه کاروان میرسه به کرب و بلا حسین با اهل بیت خود داره میاد به کربلا بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود، دار و ندار من حسینه زینب اگر اجازه داد، وعده ی ما سینهزنا، عرفه بین الحرمینه