(دارم کوچه کوچه، دل شب میگردم تو فکرم که ای کاش، یه کاری میکردم)۲ نمیدونم اصلاً تو الان کجایی؟ چطوری میتونم، بگم که نیایی؟ کسی که فرستادی یاریت کنه، به دردت نخورد حالا که نمیتونه پیشت باشه، چه بهتر میمرد (تو این شهر، همه بی دردن خدایی، چقد نامردن واسه جنگ، سپاه جمع کردن)۲ حسین جان، امون از کوفه... از این کوفه هر چی، بگی باز بعید نیست دورویی خیانت، تو اینا جدید نیست تو مردی و غیرت، یه مشت بی وجودن چه خوب شد که اینا، مدینه نبودن هزارتا مغیره که باشه بازم، اینا بدترن زن و میزنن از سرش روسری به زور میبرن (کشاورز، شده آهنگر شب و روز، میسازن خنجر از اینجا، ندیدم بدتر)۲